ماندن
چقدر دور است
دورا دور آن کوه بزرگ
که آن مرغ کوچک
غمگین نشسته بر نوک کوه
و می خواند آواز تنهایی عشق را :
� نمی توان عشق را اسیر کرد در قفس دل �
چقدر دلتنگم
دلتنگی ام شاید
رسد به مرغ مهاجری که بسیار بال زده
تا رسد به ساحل آبی دریا
چقدر تنهایم
تنهایی ام شاید
رسد به پرنده عاشقی که نشسته بر سنگ ساحل دریا
من آن پرنده منتظرم
منتظرم در آن دم
که حل می کند غروب خورشید را در دریا
تا بروم به آنسوی سرخ و آبی دریا
بر تکه خاکی بوسه زنم
خواب ببینم
- رویای طلای مرغ مهاجر را
وقتی آمدی خود را به آب بزن
و
خیس عشق شوی
تا ببینی دختری را کنار دریا
که قلاب انداخته و صید کند
دستهای
گرمی را
و مرا میابی در اعماق صد ساله دریا
که با استخوان و قلبم
فریاد
میزنم:
که
دوستت دارم
م،تنها
8790 بازدید
7 بازدید امروز
2 بازدید دیروز
20 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian