آبی دریا
عصر بود که خسته
پای به زندانی دنهادم
تو را کنار تنها دریچه اش
شناختم بی سر و صدا
با چشمانی سیاه شده
نگریستم در تو دوستانه
و در نهایت تنفر
خود را تا سر حد خوبی پیش کشاندم
تا شاید
آنسوی دریای آبی
آبی زیست
آبی اندیشید
و در زمانهای تنهایی آب نوشید
می دانی ؟!
تورم درد در اوج لحظه آشنایی
می شود آبی
ولی ، چرا در خوابهای مهتابی
به سویم اشاره نکرد هیچ انگشتی
هیچ سنگ صبوری
درنیافت تکرار حرفهایم را ....
با این همه
به دریای دل دیوانه ات
دریچه ای گشودم
و از فهم ماهی ،
از اصالت صدفهای پر غم
آب رویاندم ...
و اینجا بود که دانستم
می شود پیدا
دوستانی در عمق آبی دریا
نایاب ، نایاب !
م.تنها
8792 بازدید
9 بازدید امروز
2 بازدید دیروز
22 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian